معنی ناز آوردن در لغت نامه دهخدا

ظاهراً به معنی شادی آوردن و ایجاد شادی و آسایش و نعمت کردن:، کنون دانش و داد باز آوریم، بجای غم و رنج ناز آوریم.، فردوسی.، که تا زنده ام هیچ نازارمت، برم رنج و همواره ناز آرمت.، اسدی

معنی ناز آوردن در فرهنگ لغت هوشیار

ایجاد نعمت و رفاه کردن، شادی آوردن: کنون دانش و داد باز آوریم بجای غم و رنج ناز آوریم. (شا. لغ)

معنی ناز آوردن - جستجوی لغت در جدول جو

ناز آوردن(طَ بَ زَ دَ)

لغت نامه دهخدا

ناز آوردن

فرهنگ لغت هوشیار

یاد آوردن

به خاطر آوردن، به یاد آوردن

فرهنگ فارسی عمید

فراز آوردن

فراهم آوردن، گرد کردن، پیش آوردن، برای مثال نوبهار آمد و آورد گل تازه فراز / می خوش بوی فراز آور و بربط بنواز (منوچهری - ۵۱)

فرهنگ فارسی عمید

تاب آوردن

طاقت آوردن، بردباری داشتن

فرهنگ فارسی عمید

باز آوردن

دوباره آوردن، برگرداندن، واپس آوردن، برای مثال شو تا قیامت آید زاری کن / کی رفته را به زاری باز آری؟ (رودکی - ۵۱۱)

فرهنگ فارسی عمید

پناه آوردن

پناهیدن، به کسی یا جایی پناهنده شدن

فرهنگ فارسی عمید

بار آوردن

میوه آوردن درخت، پرورش دادن فرزند، تربیت کردن، میوه دادن، ثمر دادن، برای مثال برانداز بیخی که خار آورد / درختی بپرور که بار آورد (سعدی۱ - ۹۷)

فرهنگ فارسی عمید

باز خوردن

به هم برخوردن، تصادف کردن، مصادف شدن، رو به رو شدن، برای مثال بیامد که خواهد ز گردان نبرد / نگهبان لشکر بدو بازخورد (فردوسی - ۴/۳۱)

فرهنگ فارسی عمید

نام آوردن

(طَ / طُو اَ تَ)

مشهور شدن. (ناظم الاطباء). صاحب شهرت و آوازه شدن. به نام و شهرت رسیدن. نام آور شدن:
با کفش ابر می ندارد پای
با دلش بحر می نیارد نام.
انوری.
رجوع به نام آور و نام آوری شود.
- نام به ابر اندر آوردن، بلندنام گشتن. شهرت جهانی یافتن. بلندآوازه شدن:
یکی نامداری بد ارژنگ نام
به ابر اندر آورده از جنگ نام.
فردوسی

مشهور شدن. (ناظم الاطباء). صاحب شهرت و آوازه شدن. به نام و شهرت رسیدن. نام آور شدن:
با کفَش ابر می ندارد پای
با دلش بحر می نیارد نام.
انوری.
رجوع به نام آور و نام آوری شود.
- نام به ابر اندر آوردن، بلندنام گشتن. شهرت جهانی یافتن. بلندآوازه شدن:
یکی نامداری بد ارژنگ نام
به ابر اندر آورده از جنگ نام.
فردوسی

لغت نامه دهخدا

نماز آوردن

(غَ زَ بَ تَ)

تعظیم کردن. سجده کردن. سر فرودآوردن اظهار بندگی و اطاعت را:
دوش ناگاه رسیدم به در حجرۀ او
چون مرا دید بخمید و بیاورد نماز.
فرخی.
اگر قبول کنی سر نهیم در قدمت
چو بت پرست که در پیش بت نماز آرد.
سعدی

لغت نامه دهخدا

نثار آوردن

ارمغان آوردن

معنی ناز آوردن - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما